شهدا شرمنده ایم
- يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ
شهدایی که رفتند تا ما بمانیم،سربلند بمانیم،با عزت و افتخار بمانیم،رفتند تا وقتی به آسمان نگاه می کنیم ظلمت شب چشمان معصوممان را به یغما نبرد،رفتند تا شبهایمان بی ستاره نباشد...
ولی افسوس که زود یادمان رفت! چشمان حاج همت را می گویم،زود یادمان رفت که زیباییشان نه به خاطر اینکه لنز گذاشته بود و نه برای اینکه عمل زیبایی چشم کرده با شد زیبا بود،برای اینکه عمل کرده بود آن هم عمل زیبایی دل!آری حاج همت دلش زیبا بود که چشمانش چون ستاره می درخشید...
داشتم می گفتم، زود یادمان رفت با کری ها را همت ها را آوینی ها را که مجنون وار مست مست از خود بی خود شدند و در حرارت شمع ذوب گشتند و خوش بحالشان که "عند ربهم یرزقون انند" و امروز ما معامله ای کرده ایم که سرا پا ضررو خسران است...
حاج مجتبی دست مریزاد که خوب گفتی:اون جا زیر برف و بارون توی سنگرهای سرد،این جا ویلا و تجمل رو دلها نشونده درد...
آنجا نگاهها به آسمان بود و اینجا آسمان را تصویر زمینه ی کامپیوترمان کرده ایم ! آنجا صدایی گر می شنیدی نوای خوش کربلایی صادق بود که جانی تازه در روح رزمنده ها می دمید واینجا صدا ها همه از باند های صوتی چند هزار واتی شنیده می شود! آنجا صبح های جمعه دلهاشان را به یوسف فاطمه می سپردند تا یار وهمراهشان باشد و اینجا جمعه ایرانی ها خون به دل عزیز فاطمه می کند...
وتنها بازتنها می توانم از قول حاج مجتبی بگویم : شهدا شرمنده ایم،از این سیاهی بخدا شهدا شرمنده ایم ، شرمنده ایم ...
پس از آن روزها دیگر رفت خوشی از بینمان گویی که اصلا نبود در بین ما علی نامی، حسین واری، عباس مرامی! بنازم عباس را که در ولایتمداری مانند ندارد! ان زمان که بی هیچ تردیدی لبیک یا حسین(ع) را فریاد می زد، آن زمان که امان نامه کاخ سبز را پاره پاره می کند، آن زمان که قطعه قطعه می شود در راه دین، به خدا هیچ نمی توان گفت از فرط شرمندگی و تنها باید سر را پایین انداخت و با زمزمه ای حاج محمود ناله کرد و گریست...
و اینجا دل به چه سپرده ایم؟ به امان نامه هایی که ازکاخ سفید می آید؟ مگر ندید یل ام البنین با آن امان نامه چه کرد،با آنکه آب فرات را هم برای او تحریم کرده بودند؟
هیچ چیز عوض نشده است باز کوفه است و درد بی بصیرتی و علی است مسجد و ذوالفقار و در طرفی دیگر کاخ سبز شام و قرآن های سر نیزه وحیله های عمرو عاص...
- ۹۲/۱۲/۱۸