.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد!

.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد!

.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

خدایا
راهی نمیبینم !
آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که
تو راه را می بینی و من تو را

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

در سمت تو

در سمت توام؛

دلم باران،دستم باران،دهانم باران،چشمم باران

روزم را با بندگی تو پاگشا می کنم

هر اذانی که می وزد پنجره ها باز می شوند؛

یاد «تو» کوران می کند

هر دم تو را که صدا می زنم؛

ماه در دهانم هزار تکه می شود

کاش من «همه» بودم؛

با همه «دهان» ها تو را «صدا» می زدم

کفش های ماه را بپا کرده ام

دوباره عازم «تو»ام

تابوی زلف یار در آبادی من است

هرلب که خنده ای کند از شادی من است

«زندگی» با توست؛

زندگی همین حالاست...

 

امروز

مظلومیت

انها

آنها که از اسارت ها رهیده اند و به عشق حق رسیده اند و در حد وظیفه زندگی می


 کنند .جز با امر او جز با حکم او جز با اشاره او به راهی نمی روند اما 


با یک اشاره اش با سر می روند.

فقط مینویسم برای او.........


می نویسم فقط برای ................

لحظه های لمس دستانت را در خیالم حبس خواهم کرد، آغوشت را بسپار و بگو تا ابد میمانی...

بدینوسیله من رسما از بزرگسالی ام استعفا می دهم و مسئولیت یک کودک هشت ساله را به عهده میگیرم...می خواهم به گذشته برگردم ....وقتی داشتم رنگ ها را ، جدول ضرب را و شعرها را می آموختم

سال جدید و تکراری

بازم یه سال دیگه شد ، سالی مث سالای پیش              
دوباره نسل آدما ،‌ با غم و غصه ، قوم و خویش
سالی که توش کامپیوتر با آدما حرف می زنه جای ما
بازی می کنه ، گلوله های برف می زنه
سالی که باز شروع می شه با هدیه های بهاریش
یه سال مث سالای قبل ، غریب و بی طاقت و سرد
یه کم خوشی ، یه کم بلا ، یه دنیا غصه ، کلی درد
پر از آدمای پر مدعا، به جای عشق می پرستند پول آدما
اول سال باز میکنن ، آدما کلی آرزو
ظالما ، ظالمن هنوز ، عاشقا زرد و بی قرار و تنها
مثل سال پیش میمونن تنها و بی آرزو عاشقا

نگین خاتمیت را شکستند



رنگ سال امسال

رنــگ ســالِ امســال ،
گـویی نیـلـی اســت ،
همـرنــگ ِ چهــره مــآدر...
.
.
.
و عطــرِ سالِ امســال،
عطــر ِ یــآسِ پـــرپــر....

غربت مادر سیلی خورده

طبری در «دلائل الامامه» می‎گوید: عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند:

 

«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می‎کشم.

 

همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله!