جمعه هارا دوست دارم
- سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۲۸ ب.ظ
جمعه ها را دوست دارم و تو را که در بی طاقت ترین جمعه می آیی با شمشیری که بوی ذوالفقار میدهد و با
عبایی که شبیه شبهای تنهایی پیامبر است.
می آیی و شاید من هزاران سال قبل از آمدنت ،همراه شعرهایم دنیا را بدرود گفته باشم!
می آیی و شاید من هیچ گاه چشمهای معصوم تو را زیارت نکنم.
چه قدر زیباست در روز آمدن تو حضور داشتن.
چه قدر خوب است به استقبال تو دویدن و با گلهای داوودی و مریم برای تو آواز خواندن.
می آیی و کلمات به احترام تو برمیخیزند.
درخت ها با بهار می آمیزند وسیب ها از شوق دیدار تو سرخ میشوند.
می آیی و طبل ها سکوت می کنند.
شب چمدانهایش را میبندد و خورشید برای همیشه روی پشت بام خانه ی ما اقامت میکند.
وقتی حرف میزنی دخترکان نام تو را به عروسکهایشان یاد میدهند.
و پسرکان بادکنکهای خوشحالشان را به روی مهربانی تو هوا میکنند.
می آیی و اتوبوس ها پر از عطر تو میشوند.
می آیی و نان و جو و خرما جهانی میشود.
می آیی دوشادوش پروانه ها و پرستوها...
و صدای نعلین چوبی ات بتهون را به وجد می آورد و همه ی
موسیقیدانان سازهایشان را در صندوقچه بایگانی میکنند...
لطغا نظر بدید.طاها
- ۹۳/۰۱/۰۵