.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد!

.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد!

.آن سوی دل تنگی ها خداییست که داشتنش جبران همه نداشته ها ست.گمنام76

خدایا
راهی نمیبینم !
آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که
تو راه را می بینی و من تو را

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

بی تو مهتاب شبی.............................

-« کوچه - فریدون مشیری »

  بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

  همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

  شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

  شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

  در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

  باغ صد خاطره خندید

  عطر صد خاطره پیچید



  یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

  پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

  ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

  تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

  من همه محو تماشای نگاهت


  آسمان صاف و شب آرام

  بخت خندان و زمان رام

  خوشه ماه فرو ریخته در آب

  شاخه ها دست برآورده به مهتاب

  شب و صحرا و گل و سنگ

  همه دل داده به آواز شباهنگ


  یادم آید : تو به من گفتی :

  از این عشق حذر کن!

  لحظه ای چند بر این آب نظر کن

  آب ، آئینه عشق گذران است

  تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

  باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

  تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!


  با تو گفتم :‌

  "حذر از عشق؟

  ندانم!

  سفر از پیش تو؟‌

  هرگز نتوانم!

  روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

  چون کبوتر لب بام تو نشستم،

  تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

  باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

  تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

  حذر از عشق ندانم

  سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!


  اشکی ازشاخه فرو ریخت

  مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

  اشک در چشم تو لرزید

  ماه بر عشق تو خندید،

  یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

  پای در دامن اندوه کشیدم

  نگسستم ، نرمیدم


  رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

  نه گرفتی دگر از عاشق آزرده  خبر هم

  نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

جواب هما میر افشار به فریدون مشیری

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صیدافتاده به خونم

تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی...

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،

دگر از پا نشستم

گوئیا زلزله آمد،

گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟

نتوانم، نتوانم

بی تو من زنده نمانم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی